شب مهتابی

کجایی؟

 

کجایی
ای یگانه یار
تا ببینی من اینجا چقدر تنهایم
بی برگ بر فراز تپه ای دور
با شاخه های شکسته
از رگبار بادهای کوهستان
دستهایم
پر از صدای پرندگان ناآشناست
چشمهایم سوخته از حرارت خورشید نیمروز
پاهایم
پیچیده در حصار گنگ ریشه های خشکیده
کجایی
ای یگانه یار
یار آشنا
بی تو نفس هایم بوی ذغال میدهد
چهره ام
پر است از خراش های بی پایان
می دمد هرلحظه نسیمی سرد
بر تن بیمارم
و ناگاه آتش میگیرم
میسوزم از دوریت
کجایی
ای یگانه یار
یگانه رفیق
عشق........
نویسنده: مهتاب ׀ تاریخ: جمعه 9 فروردين 1392برچسب:شعر دلتنگی,دلنوشته, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ

خوش اومدی دوست عزیز! اگه مطلب جالبی داری خوشحال میشم برام بفرستی!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , mahtab87.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM